جدول جو
جدول جو

معنی شاه دزد - جستجوی لغت در جدول جو

شاه دزد
(دُ)
دزدی که در فن دزدی از طایفۀ دزدان ممتاز باشد. (از بهار عجم) (از آنندراج) :
شاه بیتی ز من حریفی برد
روشنم شد که شاه دزدی هست.
محسن تأثیر (از بهار عجم)
لغت نامه دهخدا
شاه دزد
دزدی که در فن دزدی از طایفه دزدان ممتاز باشد
تصویری از شاه دزد
تصویر شاه دزد
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دله دزد
تصویر دله دزد
آنکه در هر جا هر چیز کم بها که بیابد بدزدد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاه دخت
تصویر شاه دخت
شاه دختر، دختر شاه، شاهزاده خانم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاه رود
تصویر شاه رود
رود یا سیم بزرگ و بم در آلات موسیقی، نوعی ساز، رودخانۀ بزرگ
فرهنگ فارسی عمید
(شَ دُ)
دزدشب. (ناظم الاطباء). آنکه شبها دزدی کند برخلاف رهزنان و عیارپیشگان که روزها دزدی کنند. (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(وَ لَ)
پنجمین از آل جلایر که حکام عراق بودند. در سال 813هجری قمری حکومت داشته است. (معجم الانساب ج 2 ص 377)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
نام قلعه ای به مازندران. رابینو نویسد: استندار جلال الدوله اسکندر در 21 ذی الحجه 746 هجری قمری اطراف شهررویان (کجور) را بارو کشید و در آن ناحیه قلعۀ شاه دژ را که خود در آنجا منزل داشت بنا نمود. (سفرنامۀ رابینو ص 30 بخش انگلیسی و ص 54 ترجمه فارسی)
قلعه ای که در سال 360 هجری قمری به دست نصر بن حسن بن فیروزان دیلمی در کوه شهریار بنا گردید. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ)
دهی از دهستان حومه شهرستان تربت حیدریه. دارای 287 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آن غلات. شغل اهالی زراعت و مالداری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
این ترکیب در کتاب النقض دو بار بدین ترتیب آمده: ’اعتقاد رافضیان این است که این مالها و خراجها نمی باید که بکل کیا و کافر کیا و قفل ابلیس و تعویذ سگ و کندوج بسرکه و هتۀ دزد رسد میباید که به علویان با علم و زهد رسد. ’ و ’اولاً کل کیا بزرگمید ملعون است و کافر کیا پسرش، و قفل ابلیس الموت، و تعویذ سگ بوجعفرک مزدکی فشندی، و کندوج بسر که نوسار خاکسار، و هتۀ دزد بلغنائم گوره خر اصفهانی علیهم لعائن الله ’ ظاهراً کلمه ’هته’ نام و یا مصحفی از نام شخص و بلغنائم که مصحف ابوالغنائم است، کنیۀ او و ’اصفهانی’ نسبت وی میباشد و کلمات ’دزد’ و ’گوره خر’ به طریق توهین و برای تخفیف او گفته شده و به احتمال قوی شخص مذکور اسماعیلی مذهب بوده است. رجوع به کتاب النقض ص 474 شود
لغت نامه دهخدا
دود کوره:
پیری مرا بزرگری افکند ای شگفت
بی گاه دود زردم و همواره سرف سرف،
کسائی (از فرهنگ اسدی نخجوانی)،
در لغت فرس اسدی چ مرحوم اقبال ص 245 از قول کسائی چنین آمده:
بی گاه و دود زردم و هموار سرف سرف
لغت نامه دهخدا
ماهداذ، شخصی بود که اردشیر او را به مقام موبدان موبدی برگزید، (ایران درزمان ساسانیان ص 139)، بنا به نقل بندهشن پدر جد بهک یا باک که موبدان موبد عهد شاپور دوم (409 تا 479 میلادی) بوده است، (حاشیۀ مجمل التواریخ و القصص ص 94)
لغت نامه دهخدا
(غَ زَ)
بهترین غزل از غزلهای شاعر. شاخص و فرد میان غزلها همچون شاه بیت که بیت ممتاز میان ابیات یک غزل است. رجوع به شاه بیت شود
لغت نامه دهخدا
(فَ)
بیت قصیده. شاه بیت. بهترین فرد و بیت قصیده یا غزل
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
لقبی است که شعرای مصیبت سرای، حسین بن علی را دهند، لقبی که پیغامبر را دهند، لقبی که علی علیه السلام را دهند. (یادداشت مؤلف). شاه مردان. شاه نجف. شاه دلدل سوار، شاه زنبوران. امیر نحل. (مجموعۀ مترادفات ص 250)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
دهی از دهستان بالاخیابان بخش مرکزی شهرستان آمل. دارای 130 تن سکنه. آب آن از چشمه و رودخانه. محصول آن برنج و غلات و مختصر لبنیات و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(دَ لَ / لِ دُ)
در اصطلاح عامیانه، آنکه چیزهای کم ارز دزدد. آنکه چیزهای کم بها دزدد. آنکه دزدیهای خرد و ناچیز کند. دزد چیزهای کم ارز. (یادداشت مرحوم دهخدا). نظیر آفتابه دزد و مانند آن، دزدی که به چیزهای کوچک خاصه خوراکیهای مختصر و ارزان بها و غیره قانع باشد. (از فرهنگ لغات عامیانه)
لغت نامه دهخدا
دود که از سوختن کاه برخیزد، دود که از آتش افکندن در کاه برآید:
گلشن چو کرد مرد در او کاهدود
گلخن شود ز دود سیه گلشنش،
ناصرخسرو،
، در قدیم رسم بود که اگر داینی دین خود را نمی پرداخت طلبکار مقداری کاه بر در خانه او می آورد و دود میکرد و بدین مناسبت کاهدود گذاشتن و کاه دود کردن کنایه شده است از مطالبۀ جدی و سخت گرفتن بر بدهکار، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
که شاه بندد و مقید میسازد. آنکه شاه را اسیر کند، بمجاز بر سلطان مقتدر و توانا که دیگر سلاطین را مقهور کند و ببند آرد اطلاق شود:
امین دولت و دین یوسف بن ناصر دین
برادر ملک شاه بند اعدامال.
فرخی.
آنکه گیتی بروی او بیند
خسرو شاه بند شیرشکار.
فرخی
لغت نامه دهخدا
باد شدید، باد سخت وزنده، طوفان:
چو طوفان کند شاه باد نهیبش
شود دفتر نه فلک جمله ابتر،
محمدقلی (از بهار عجم)
داماد شاه، (ناظم الاطباء)، اما جای دیگر دیده نشد، و محتمل است که تصحیف شدۀ شاه داماد باشد
لغت نامه دهخدا
(دُ)
از دهات جلگۀهرون آباد است و در صورتیکه از هرون آباد به کرند بروند این هر سه ده (چاه زر. چاه زرد و چاه دزد) در طرف راست راه واقعند. (از مرآت البلدان ج 4 ص 133)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دله دزد
تصویر دله دزد
دزدی که چیزهای کم اهمیت دزدد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاه دزد
تصویر کاه دزد
کسی که کاه را سرقت کند، آنکه چیز های بی ارزش و کم بها بدزدد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دله دزد
تصویر دله دزد
((~. دُ))
دزد چیزهای بی ارزش و کم بها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاه دزد
تصویر کاه دزد
((دُ))
کسی که چیزهای بی ارزش و کم بها بدزدد
فرهنگ فارسی معین
شاه دزد، دزد پرآوازه و مشهور
فرهنگ گویش مازندرانی
دله دزد
فرهنگ گویش مازندرانی
بیتشاه بیت بهترین فرد و بیت قصیده یا غزلدهخدا ج۱۷ص۱۷۴ معنی
فرهنگ گویش مازندرانی
کسی که به عمدکاری را نادرست و معیوب به پایان رساند
فرهنگ گویش مازندرانی